پسرم دیروز اومد واسم این شعر رو خوند ! میان شب مهِ تابان پدر بود برای غصه ها درمان پدربود پدرکوه غم و سنگ صبورم به شبها گریه ی پنهان پدر بود به قلبم حک شده نامش همیشه نشانِ رحمت یزدان پدربود
پسر ناز و پسر ناز پسر یه غنچه باز پسر با پدرش رفیق و دمساز پسر اگر نخنده پدر دلش می گیره همه دنیا به چشمش می شه تاریک و تیره پسر اخماتو وا کن پدر رو خوب نگاه کن با خنده ای دوباره در دوستی رو وا کن ...